تصویر مرتبط

ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.»
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما در خانه ما فوت کرد.»
همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد» و جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد.»

داستان کوتاه طنز زن و غول چراغ چادو

داستان کوتاه طنز : ملانصرالدین و دیگ همسایه

داستان کوتاه حسنک چه شد؟

داستان مار و زنبور

داستان کوتاه گنجشک و آتش

داستان راننده کامیون (طنز)

آموزش درست کردن “دمنوش زرشک” پر از خاصیت

دیگ ,ملا ,همسایه ,دیگی ,خانه ,» ,در خانه ,دیگ شما ,گفت دیگ ,شما در ,ملا گفت

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حریری به رنگ آبان روشنفکری بلندی های بادگیر ** جنبش ایثار ** مدرس سرمایه گذاری، کسب وکار و اقتصاد وبگاه شخصی حسین پورفرج دانلود آهنگ |‌ دانلود آهنگ جدید خاطرات یک عدد الکی شاد! بهترین قالب های وبلاگ سوالات ضمن خدمت